شعرهای سفید


شعرهای خودم

ربودی دل به نیرنگ عجیبی زدی برسینه ام چنگ عجیبی چودیدی دارم امیدی به وصلت فکندی دررهم سنگ عجیبی نمیدانم چه رنگی دارداین بخت زدی بیچاره را رنگ عجیبی شگفتا میتپد دل بامشقت که دارد عشق،آهنگ عجیبی به پیری عشق راگویندننگ است خدایی هست این ننگ عجیبی چه راهست این که پایانی ندارد که این هم گشته فرسنگ عجیبی ستم گشته زرنگی دوستی ،زشت چه بدرسم وچه فرهنگ عجیبی ببارای اشک دیگر آشتی نیست که راه انداخته جنگ عجیبی حمیدرضاسفید
آخرین مطالب
آخرین جستجو ها